در مکاتب الهى اعتقاد به خداوند و ماوراءالطبیعه، عالم غیب و موجودات غیرمادى چون روح و فرشتگان و معاد و جهنم و بهشت موضوعى بنیادى محسوب مىشود.
معرفت به مبدأ و معاد و بحث آغاز و انجام هستى و اعتقاد به هدایت تکوینى و تشریعى خداوند در ادیان توحیدى، به موضوع شناخت و انواع آن بر مىگردد. انسانهاى مادى ابزار و معیار فهم و شناخت را «حس» دانسته و زندگى و هستى را با حس و ماده مساوى مىدانند. اما ابزار ادراک و شناخت در جهانبینى توحیدى فراتر از حس است. اینجاست که علاوه بر عالم شهادت و طبیعت، عالم فراتر و والاترى نیز مطرح مىشود که عالم غیب است. در انسان نیز، ویژگیهایى حاکم است که مبین واقعیت و حقیقتى فراتر از ماده است.
در این نگرش «همه» از خدا هستند و به سوى او بر مىگردند. اگر چه انسانها آزاد و مختار آفریده شده و قدرت و اراده و اختیار دارند اما بخاطر وجود برخى از ناتوانائیها
و نقصها به تنهایى قادر به تامین سعادت نهایى نیستند و لذا علاوه بر هدایت تکوینى نیاز به هدایت تشریعى دارند لذا لزوم پیروى از وى و انبیاء و رسالت مطرح مىشود تا در مسیر صحیح هدایت شده و به سعادت واقعى دست یابند. «دین» آن برنامه زندگى است که خداوند براى هدایت بشر به او عرضه نموده است. در جهانبینى دینى و الهى، اعتقاد به اطاعت از فرامین وحى که از سرچشمه هستى صادر شده است، موجب کمال و سعادت حقیقى است.
براساس این نگرش اعتقاد به مبدأ و معاد امرى فطرى است. اگر چه انسانها گاهى به خاطر اشتغال به زندگى و غرق شدن در گناهان و مادیات گاهى از آن غفلت مىکنند اما عشق به مبدأ موجودات و عشق به بقاى ابدى امرى نیست که بتوان آنرا آشکار نمود.
بخاطر وجود روح که غیرمادى است با مردن و مرگ سرنوشت انسان پایان نمىیابد. مرگ فنا نیست بلکه انتقال از عالم فانى و ناقص به عالم باقى و کامل است. معاد امتداد و استمرار حیات دنیا و زندگى دنیا، مقدمه زندگى آخرت است. عدم قابلیت دنیا براى برقرارى عدالت کامل و عشق به بقاى ابدى و عشق به راحتى مطلق و فانى بودن دنیا از دلایل لزوم معاد و قیامت است. در حرکت جوهرى که حرکتى از نقص به کمال است برپایى قیامت امرى لازم است.
سبب هراس از مرگ و خوف از آن، ناشى از علاقه و وابستگى شدید و حب به دنیا و ما فیها و عدم اعتقاد به معاد و غفلت از آخرت و عدم اعتقاد به عالم غیب و حیاتى برتر از حیات مادى و منحصر دانستن زندگى به عالم ماده و گاهى بخاطر حب بقا و ترس از فنا است.
آرزو و میل به خلود و جاودانگى از تجلیات و تظاهرات انکارناپذیر روح انسانها است، با زندگى موقت و محدود دنیا تامین نمىشود. نگرانى و هراس از مرگ تجلى میل به خلود است. و از آنجا که هر میلى در انسان بیهوده آفریده نشده است میل به جاودانگى نیز میل گزاف و بیهوده نیست. اینجاست که راز رابطه شهادت طلبى و اعتقاد به مبدأ و معاد روشن مىشود. کسى حاضر نمىشود از زندگى خود و خانواده بخاطر رسیدن به آرزوها و اهداف دنیوى و مادى چشم بپوشد.حتى مکاتب مادى نیز براى توجیه قربانى شدن و از جان گذشتگى مجبورند به اهداف معنوى و متعالى و غیرمادى توسل جویند. براى کسى که اعتقاد به آخرت و معاد ندارد ایثار جان توجیه واقعى ندارد. بنابراین عشق به خدا و مبدا آفرینش و میل به
رستگارى و جاودانگى واقعى است که در برترین و زیباترین تجلى خود فداکارى و ایثار را مىطلبد و «شهادت» والاترین ایثار و فداکارى است. شهید در معراجى خونین در بالاترین قله ایثار، جسم خود را «فنا» مىکند اما به سرچشمه بقا و جاودانگى مىرسد. کسانیکه فقط این جهان ظاهرى و «مادى» را غایت و هدف خود بدانند و از آخرت غافل باشند و یا وجود آنرا انکار کنند، مرگ را پایان کار خود بدانند و همه اهتمام خود را مصروف آن نمایند، سعادت در عالم دیگر برایشان بىمعنى است. قانع نشدن به جلوههاى ظاهرى دنیا و عدم دلبستگى و وابستگى به آن لازمه میل به خلود و جاودانگى است. البته این به معنى ترک نعمات دنیا و رهبانیت نیست بلکه به معنى دل نبستن به دنیاى مذموم و موقت است. براساس این نگرش دنیا مزرعه آخرت است و همه اعمال و رفتار انسان بویژه ایثار و جهاد و شهادت بىاجر و پاداش نخواهد ماند چرا که خداوند آنرا معاملهاى سودمند دانسته است. همچنین در این نگرش مرگ، فنا و معدوم شدن به مفهوم واقعى نیست بلکه نوعى انتقال به عالم باقى است و اینجاست که راز عدم هراس مؤمنان، مجاهدان و شهیدان و اولیاءالله از مرگ و استقبال از شهادت، قابل فهم است.
واقعیت آن است که جامعهشناسان و روانشناسان ظاهربینى که تنها منبع شناخت آنها براساس عقل و تجربه و حس است و با تکیه بر «اصالت عقل» (1) و «اصالت تجربه» (2) و «اصالت سود» (3) مىکوشند حوادث و وقایع اجتماعى را تحلیل نمایند. از درک ابعاد معنوى و قدسى و ماوراءالطبیعى شهادت غافلند و لذا به انکار آن مىپردازند.
عدهاى از افراد که قرآن درباره آنها مىفرماید: «یعلمون ظاهرا من حیوة الدنیا و عن الاخره هم غافلون» فقط ظاهر زندگى دنیا را مىبینند و از آخرت غافلند، موضوع خدا خواهى و اعتقاد به غیب و زندگى پس از مرگ را امرى احتمالى مىدانند که براساس محاسبات عقلانى و احتمالات آمارى امرى ضعیف بوده و سودآور نیست، در حالیکه توجه به اعتقاد و اتصال به سرچشمه بىنهایت هستى و برخوردارى از نعمات نامحدود اخروى و حیات طیبه و جاویدان ابدى امرى نیست که بسادگى بتوان از آن گذشت. براساس تعالیم دینى این موضوع امرى احتمالى نیست بلکه امرى یقینى و حتمى است اما حتى احتمال آنرا هر قدر ضعیف فرض کنیم چیزى از ارزش آن کم نمىشود زیرا
براساس استدلال آمارى حاصل بىنهایت مساوى با یک تقسیم بر N ضربدر بىنهایت است. بنابراین تلاش و جدیت براى وصول به سود نامحدود و نامتناهى اگر چه احتمال ضعیف هم داشته باشد امرى عقلانى و مقبول است از نظر ریاضى، ارزش احتمال به دو عامل مربوط است: اول درصد احتمال و دوم مقدار محتمل و حاصل ضرب این دو ارزش احتمال را مشخص مىکند. همانطوریکه اولیاءالله معتقدند اسارت در زندان جسم و دنیا و دل بستن به این علایق عالم گذرا شایسته وجود انسان ملکوتى و رهنورد «عالم علوى» نیست چرا که بقول حافظ:
آدمى در عالم خاکى نمىآید بدست
عالمى دیگر بباید ساخت و از نو آدمى
بنابراین انسان عاقبتاندیش بویژه انسان مومن و شهادت طلب که خداوند به او مژده «حیات طیبه» و جاوید را داده است. مىکوشد در طریق وصول به حیات جاوید و سعادت اخروى بکوشد.
1) Rationalism.
2) Amperism.
3) Utitarism.