از فردا صبح کارها شروع میشود. اول حسینیه. نیمی از نیروهای گردان جمع شده و بیل میزنند. اول زمین را هموار میکنند و سپس با امکانات موجود یک حسینیهی با صفا بر پا میکنند. برای نماز جماعت. برای زیارت عاشورا. برای عزاداری. برای تشکیل کلاسهای عقیدتی و نظامی. محراب هم آماده میشود و زینت بخش آن یک پتوی سیاه ساده و بی آلایش، بدون گچ کاری و کاشیکاری. با کمترین هزینه.
سه نفر از بچهها هم منبر با استفاده از چهار جعبه مهمات میسازند. آنها را
به صورت پله روی هم قرار میدهند و جعبهی دیگری را حایل میکنند و روی آن را نیز با پتو و پارچه سیاه میپوشانند. چندان محکم نیست ولی میتواند وزن سبک روحانی گردان را تحمل کند. بعد نوبت زمین صبحگاه است. دور تا دور آن سنگچین میشود. اطراف مقر گردان هم پرچمهای مخصوص زده میشود و حد و حدود گردان کاملا مشخص میگردد. از جمله اولین چیزهایی که آمادگی خود را اعلام میدارد، تبلیغات گردان است که پس از نصب بوقها و بلندگوها، اول یک نوحهی با حال از آهنگران میگذارد و روح قشنگی به اردوگاه میبخشد. البته قبل از تبلیغات گردان ما، گردان کناری شروع به کار کرده و او هم یک سرود دیگر
پخش می کند. چند تابلو هم در محوطهی گردان نصب میشود. ولی قبل از آنها یک تابلوی بزرگ و زیبا در مدخل ورودی گردان موقعیت گردان را با نام یکی از فرماندهان بزرگ و نامی مشخص میکند و هر کس از جلوی آن عبور کند با دیدن نام آن شهید به راحتی میتواند گردان را تشخیص بدهد. تابلوی تدارکات و تسلیحات و تبلیغات و ادوات و گروهانها هر یک با نام یک شهید مزین شده. البته گردان و گروهانها و سایر قسمتها تاکنون شهیدان زیادی تقدیم اسلام کردهاند ولی… قدیمی ترین نام شهید انتخاب شده و تقریبا حماسه این شهیدان همیشه ورد زبان نیروهای گردان است و نقل آنها از نیروهای گردان به نیروهای جدید منتقل میشود.
خلاصه اردوگاه آماده میشود، به طوری که در شب دوم همه منتظر رزم شبانهاند. هر روز که میگذرد گروهانها آمادهتر میشوند و بیش از گذشته در طول روز به خط میشوند.
برای عملیات رزمی به کوهستان میروند و هر چند شب یکبار یک خشم سنگین دارند. خشم همان رزم است که به خاطر شدت انفجارها به «خشم» معروف شده است.
چند شبی است که اردوگاه در صدای رزم شبانه گردانها میلرزد. هر شب یکی دو گردان بر پا دارند. انفجار فوگاز و شلیک تیر بار تا صبح ادامه دارد و همه خود را برای عملیات بعدی آماده میسازند. تو میتوانی هر روز شاهد ستونهای بزرگ نظامی گروهانها و گردانها باشی که سینهی کوه را میشکافند و به بالا صعود میکنند. 400 نفر پشت سر یکدیگر. گذر از مکانهای صعب العبور، نیروها با کوه آشنا شدهاند و میدانند ارتفاع یعنی چه؟ بارها و بارها از بلندی به پایین نگاه کردهاند. چند بار در کوهستان هدف کمین قرار گرفتهاند و زخمی شدهاند. طریقه رهانیدن از کمین را آموختهاند. ساختن سنگر در کوه با ساختن سنگر در دشت تفاوت دارد. آنها آموختهاند که چگونه میتوان سنگر را دور زد. عبور از میدان مین و سیم خاردار در کوهستان مشکلتر از جنوب است. تو نمیتوانی خوب
میدان مین را تشخیص دهی. قابل استتار است. میتوان هر چیز طبیعی مثل سنگ و بوته و حتی گل را تله کرد.
کوه خیلی خسته کننده است. مقداری که بالا رفتی نفس میزنی. دنبال جای پای مناسب میگردی. هر بار باید بدنت به طرفی بچرخد. چشمانت باید تو را در راه رفتن کمک کند. بهترین صعود به صورت مارپیچ است. دنبال ستون. با فاصلهی مناسب. نه کند و نه تند. همراه دیگران. با تمام تجهیزات اسلحه و کوله پشتی و… در عملیات مهمات هم اضافه میشود.
گاهی اوقات که نیروی وسط ستون جا میماند و بین ستون نظامی فاصله میافتد به صورت ابتکاری از مارپیچ حرکت کم میکند و به قول خودش میان بر میزند. این اشتباه است. حتما دلیلی داشته که سر ستون پیچها را به طور کامل طی کرده است. آنگاه بقیهی نیروهای پشت سر با یک سر بالایی تند رو به رو میشوند و زود خسته میگردند. پس باید در راهپیمایی کوهستان دقت کرد. نمیتوان برای خود راهی را برگزید.
مدت زیادی راه میروی ولی به قله نمیرسی. نگاه میکنی ولی فاصله زیاد است. همین که از فاصله کم میشود و فکر میکنی در حال رسیدن به قله هستی، ناگهان یک قلهی دیگر پدیدار میشود. این کار چند بار تکرار میشود. خطای دید است. در کوه نمیتوان خوب تخمین مسافت نمود. احتیاج به تمرین زیاد دارد.
اکثر بچهها بااجازه مسئولان از شلوار کردی استفاده میکنند. چون هم خنکتر و هم آزادتر است. شلواری گشاد که به طور عادی پاچههایش تنگ است و مزاحم حرکت نمیشود. بعضیها هم شال کردی به کمر میپیچند و علاوه بر حمل اسلحه یک چوب دستی هم در دست دیگر میگیرند. بدنها هم آماده و ورزیده می شوند. خورد و خوراک هم خوب است. آب و هوای اینجا میطلبد. صبحها یک لیوان چای شیرین و چند عدد نان لواش. بین روز چند تکه نان و باقی ماندهی غذا. ظهر هم هر چه دادند الهی شکر. برنج و خورشت همراه با نان. بعدازظهر ساعت 5 – 4 هر چه باشد خوش است و شب هم که جای خود دارد.
کتریهای چای هم همیشه آماده است. کار نظامی در کوهستان سنگین و مداوم است و در نتیجه بدن انرژی و غذا میطلبد. تازه این مقدار کافی نیست و ای کاش امکانات بیشتری برای تغذیه وجود داشت. ولی همه قانع هستند. خیلی وقتها کنار چادر مینشینند و نان خالی میخورند. البته غذا هست ولی فقط سه وعده. ولی این جوانها در این آب و هوا و با این عملیات نظامی بیشتر احتیاج دارند. فلذا گاهی به سراغ بلوطها میروند و آنها را در آتش میاندازند و هنگامی که حسابی سرخ و سیاه شدند، آنها را میخورند. مزهی سیب زمین و یا گوشت پخته میدهند. خاصیت غذایی آن خیلی زیاد است و یک روستا که کمی آن طرفتر قرار دارد از آنها آرد درست میکنند و یک نوع نان محلی و مقوی میپزند.
اینجا هم این بلوطها خیلی زیاد و خودرو است و هر دفعه بچهها به یک شکلی آنها را برای خوردن آماده میسازند. گاهی در آتش میاندازند و گاهی به سیخ میکشند.
اول دستهها و سپس گروهان به خط میشود.
– از جلو نظام.
– الله.
– خبردار.
– یا حسین.
میتوان گفت بچهها همرنگ محیط شدهاند. یعنی خود را خوب با محیط وفق دادهاند. گروهان تکمیل است و کمبود نیرویش را طی چند هفته گذشته تأمین کرده، یک مسئول گروهان و یک معاون. بر سر هر دسته یک مسئول دسته و یک معاون دسته. در هر دسته دو آرپی جی زن، هر کدام دو نفر کمک آرپی جی. یک تیر بارچی و چهار تک تیرانداز. هر دسته 22 نفر و بعضیها دستهها با چند تک تیرانداز بیشتر عناوین پیک دسته و منشی دسته و… را نیز پر میکنند و گاهی دستهها تا مرز 30 نفر هم میرسند.
سه دسته وجود دارد به علاوه بیسیم چیهای گروهان و پیک و منشی گروهان حدود 90 نفر میشوند. جمعیت زیادی است. وقتی نود جوان در کنار یکدیگر میایستند معلوم میشود، گروهان یعنی چه. وقتی سه گروهان 90 نفری همراه با دسته ادوات و تخریب و بهداری گردان و تبلیغات و نیروهای تدارکات در کنار یکدیگر قرار میگیرند عظمت گردان کاملا مشهود میشود. نزدیک به 400 نیروی رزمندهی دلاور. مطیع و فرمانبر. آمادهی جانبازی. اما بشاش و متبسم. با روحیه. شاد. پر انرژی. قوی. آماده. کینهی دشمن در دل. اسلحه به دست. منتظر عملیات. خصوصا هنگامی که مسئول گردان در کنار این جمعیت حاضر میشود و به نیروهایش از جلو نظام میدهد. برای نیروها خیلی مهم است که مسئول گردان شخصا به نیروها دستور دهد و نوعی افتخار محسوب میشود. البته معاون گردان و گروهان دارای جایگاه خاصی هستند ولی مسئول گردان یعنی عزیز، مورد اطمینان تیپ و لشکر، با تجربه و قدیمی، عملیات کرده، نترس، با حیا، مؤمن، دلاور. مسئول گردان یعنی آنکه حرف آخر را میزند. معلوم نیست چرا همه دوست دارند به مسئول گردان سلام کنند و لبخند او را از نزدیک مشاهده کنند. حرفهای مسئول گردان یعنی حجت. هر سخنش میتواند در چادرها نقل شود و مخاطب به آن مباهات کند. چرا؟ چون او برگزیده شده است. چون قرار است او در عملیات پیشاپیش دیگران حرکت کند. چون قرار است او نیروها را برای نابودی دشمن سازماندهی و هدایت کند. چون او بازماندهی شهیدان است. چون او مردانه در جبهه ایستاده و بر تن، زخم خصم دارد. متواضع است. او حتما باید جذاب و مطمئن باشد. هر حرکت و حرفش از روی دلیل و سند باشد. از خودش حرف بزند. با بالاتر هماهنگ باشد. او نمایندهی بالاترین مقام نظامی در جبهه است. لازم نیست از جلو نظامش خیلی بلند و وحشتناک باشد. همین که این صدا از زبان نمایندهی جنگ شنیده شد، یعنی اطاعت محض. یعنی دست راست را باید مانند چوب به طرف شانهی سمت راست نفر جلو پرتاب کنی. محکم و کشیده. بدون حرکت. در یک ردیف. منظم.
و هنگامی که خبردار داد باید همزمان با انداختن دستت، بگویی یا حسین. همه با هم. در یک زمان. پاها در یک ردیف و پشت سر نفر جلویی.
گردان به راه میافتد. به ترتیب دستهها از مجموعه گردان جدا میشوند و دنبال آخرین نفر ستون حرکت میکند. بدین ترتیب نیروها در یک ستون به طول حدود 800 متر امتداد مییابند. سر ستون از محوطهی گردان خارج شده و در دامنه ارتفاع قرار گرفته ولی هنوز انتهای ستون در سر جای قبلی قرار گرفته و به ستون اصلی ملحق نشده. بالأخره همه در یک ستون مارپیچ قرار میگیرند و هر کس پا جای پای نفر جلویی میگذارد. از روی سنگها و بوتهها عبور میکنند و زمان را به زانو میآورند. خستگی مأیوس میشود ولی اینان همچنان میروند. از اردوگاه خیلی دور شدهاند. ولی باید رفت.
تمرینهای نظامی شروع میشود. گروهانها به ترتیب از یکدیگر جدا میشوند و با بی سیم مسئول گردان هماهنگ میگردند. هر گروهان از راهی و شیاری. فرمانده گردان خودش بالای یک ارتفاع بلند ایستاده و آرایش نیروهایش را کنترل میکند. چپ و راست و بنشین و حرکت کن و… همه تمرین میشود.
حالا باید این سه گروهان سه کیلومتر آن طرفتر و در نقطهای مشخص به یکدیگر بپیوندند. گروهان یک از شیار سمت چپ. گروهان دو از روی یال پایین و گروهان سه از روی یال بالا. دسته ادوات به همراه سایر نیروهای متفرقه گردان باید از رو به رو برای گمراه کردن دشمن به طرف قله بروند. در این مانور آتش و انفجار وجود ندارد. مهم، اطاعت از فرماندهی به هنگامی است که دسترسی مستقیم به او ندارند. منظرههای اطراف خیلی زیبا و شگفت انگیز است. کوههای خدا، با پوششی سبز از بوتهها و گیاهان وحشی. پیچیده در یکدیگر. هر یک از ارتفاعها دیگری را پشت سر گذاشته و گردن فرازی میکند. ولی برای کسی که ساعتها راهپیمایی کرده خوشایند نیست.
نیروها کوچک و کوچکتر میشوند. حالا میتوان سر و ته ستون گروهانها را در یک نگاه مشاهده کرد. گاهی اوقات ستونها در پیچ کوهستان از دیده دور
میشوند و نمیتوانی آنها را به چشم ببینی. بیسیمها هم در ارتفاع دچار اشکال شدهاند. آنتنهای دکلی علم میشوند و امواج از میان پستی و بلندیها میگذرند و خود را به دستگاه گیرنده و فرستنده میرسانند. فرمانده گردان و معاون گردان و چند بیسیم چی و پیکها کار را نظاره میکنند. گروهان دو یال پایین را اشتباه گرفته و روی یک ارتفاع کوچک دیگر پیش میرود. تقصیری ندارد. یالها همه شبیه یکدیگرند و از نزدیک نمیتوان خوب تشخیص داد. ولی از اینجا و از این بالا همه چیز کاملا دیده میشود. کوچکترین اشتباه قابل تشخیص است.
اینجا فرمانده گردان با نشان دادن شیارهای مادی، به نیروهایش دستور میدهد که چگونه خود را از همین گودیها و شیارها به دشمن نزدیک سازند و بعد یکباره خود را به قله برسانند. متأسفانه هماهنگی لازم به وجود نیامد و گروهان عجله کرد و زود به نقطه الحاق رسید و این درست نبود، زیرا هماهنگی و نظم از اصول عملیات نظامی است.
فرمانده گردان تلاش زیادی برای ایجاد هماهنگی بین گروهانها انجام میدهد و تا حدودی نیز موفق میشود ولی راضی نیست. بیسیمها کاملا به گوش هستند و «حاجی» کد گردان است.
– احمد احمد، حاجی.
– بله حاجی، صدا رو دارم.
– احمد جان قطب نما رو یکبار دیگر استفاده کن. تو باید به طرف راست مایل شوی.
– حاجی جان، سمت راست یک پرتگاه قرار داره و میخوام از بالاتر بپیچم.
– پس دقت کن به اون سنگ بزرگ که رسیدی، موقعیت مناسب رو ایجاد کن.
چند لحظه بعد.
– حاجی، حاجی، طاهر،… حاجی حاجی، طاهر.
– طاهر جان به گوشم.
– حاجی، ما نزدیک هدف شدیم. در ضمن یک روستا اون طرف دیده میشه.
چه خوب میشد میرسیدیم اون بالا یه کمی شیر و نان شیرمال به ما میرسید / خنده /
– طاهر خان، لازم نکرده. فعلا دقت کن تا با سمت چپ خودت هماهنگ بشی. وقتی برگشتین میگن. شام بهتون بدن / خنده /.
دسته ادوات گم شده. شیارها آنقدر بزرگ است که 40 – 30 نیرو در آن گم میشوند و گاهی برای دقایق زیادی حتی نمیتوانی آنها را ببینی.
تلاش برای صحیح انجام شدن مانور ادامه دارد. گاهی اوقات هم حاجی عصبانی میشود و پشت بیسیم داد میزند. شاید آن طرف صدا را خوب نمیگیرند. دو پیک گردان و پنج بیسیمچی در اطراف حاجی حلقه زدهاند و امور را به دقت دنبال میکنند. بعضی وقتها هم اظهار نظری میکنند. معاون گردان هم چند قدم آن طرفتر و لب پرتگاه ایستاده. و دست خود را به کمر زده و خیلی دقیق به گروهانها و نیروها نگاه میکند و گاهی از دوربین استفاده میکند. بر میگردد و با حاجی صحبت میکند و اشکال را از گروهان دو میبیند. چند دفعه هم غرغر میکند.
– حاجی باید با اکبر بیشتر صحبت بشه. شجاع و مطیع هست ولی خیلی صبور و خونسرده. عجلهای برای رسیدن به هدف نداره.
– برادر علی، این خودش یک صفت خوب برای یک فرمانده نظامیه. با حوصله کار میکنه ولی کارهاش دقیقه. البته شما باهاش حتما صحبت کن.
گفتگوها و تبادل نظر بین فرمانده و معاون گردان ادامه مییابد و هر دو در پی بهتر شدن سازماندهی گردان برای انجام یک عملیات دشوار در مناطق کوهستانی غرب هستند.
گروهانها پس از دو ساعت خود را به نقطه تقاطع دو ارتفاع مجاور میرسانند و یک خط دفاعی فرضی به وجود میآورند.
در یک عمل مناسب نماز به جماعت بر پا میشود و بچهها از آذوقه همراه استفاده میکنند.
حالا هنگام بازگشت است. گروهانها میآیند و دوباره در ستون منسجم قرار میگیرند.
ستونی خسته، گرسنه و تشنه. بعد از ظهر هم تمام میشود جای خود را به غروب میدهد. گردان پس از ساعتها راهپیمایی به اردوگاه باز میگردد. یک راهپیمایی به یاد ماندنی، با حضور مسئول گردان.
قرار میشود نیروها برای تجدید روحیه سرود بخوانند. معمولا هر گردان و گروهانی که بعد از عملیات نظامی به اردوگاه بر میگردد برای نشان دادن روحیه خود، سرود میخواند. گردان به دو دسته تقسیم میشود.
دستهی اول:
باید گذشتن از دنیا با آسانی (2)
زیبا بود این سان معراج انسانی (2)
دستهی دوم:
با چهره خونین سوی حسین رفتن (2)
زیبا بود این سان معراج انسانی (2)
صداها در کوه میپیچد و پژواک آن همهی اردوگاه را مخاطب قرار میدهد. خیلی زیباست. بازگشت صدا، بچهها را بر آن میدارد که بلندتر فریاد بزنند، با دیدن چادرها صداها چند برابر میشود. خوشحالی بر خستگی غلبه میکند، و چهرههای خندان یک بار دیگر در مجموعه گردان جای میگیرد. فرمانده گردان از جلو نظام میدهد و خسته نباشید میگوید و سپس همه رو به قبله سورهی «والعصر» را میخوانند.
»برادرها با یک صلوات در اختیار مسئول گروهان!»
و بعد مسئولان گروهانها نیروها را در اختیار خودشان میگذارند و هر کس به طرفی میرود. عدهای راه منبع آب را پیش میگیرند و عدهای با شتاب به سوی
آفتابه میروند. چادرها هم پذیرای اندام خسته رزمندگان میشود و تلاوت قرآن قبل از اذان مغرب به جانها روح میبخشد و همه را به نماز میخواند. «و استعینوا بالصبر و الصلوة…»
بر سر شستن ظرفها همه بر هم سبقت میگیرند. نیمه شب خیلی آهسته ظرفها شسته میشود. نوبت وجود دارد. شهردار و خادم الحسین تعیین شدهاند ولی تواضع و ایثار راه را بر نوبت بسته است. هر کس سعی میکند بیشتر به دیگران خدمت کند. تو نیز جزو همین عزیزانی. باید دقیق باشی. تنبلی نکنی. ثوابها را جمع میکنند. از همین جا خود را آماده میکنند. خوب و عزیز میشوند و بعد فدایی. خدا هم اینها را انتخاب میکند. تو هم باید انتخاب شوی. ظرف بشور. پوتینها را واکس بزن. چادر را تمیز کن. لبخند بزن. اخلاق اجتماعی را رعایت نما. با خدا معامله کن. معلوم نیست تا چه زمان زنده خواهی بود. برای خانواده و دوستانت نامه بنویس و ارادت خود را اظهار کن. دست از کینههای قدیمیبردار. با صفا باش. فقط حرف نزن عمل کن. دانستههای خود را عملی کن.
اینجا جبهه اسلام است و خطاهای تو باعث تضعیف اردوگاه اسلام میشود. باید خودت را بسازی. در راه خودسازی قدم برداری. انسانها متأثر از محیط و یکدیگرند و اگر خوب نباشی نمیتوان انتظار داشت که دیگران خوب شوند. همه باید روی خود کار کنند. رضای خدا را بجوی. تو صادقانه آمدهای و یک بسیجی هستی. دنیا در نظرت بی ارزش شده پس از خدا بخواه تا در این راه ثابت قدم بمانی.
در کنار هر چادر محلی برای گردهمایی غیر رسمی نیروهای چادر وجود دارد. معمولا بعد از ظهرها و قبل از نماز مغرب، بچهها در کنار چادرها مینشینند و ضمن صحبت با یکدیگر، وسایل چای را فراهم میآورند. اجاق صحرایی و یک کتری بزرگ. آب که جوش آمد در کتری کوچکتر، چای دم میشود و بعد لیوانهای قرمز پلاستیکی و دسته دار پر از چای میشود. همین طور که با یکدیگر صحبت میکنند چای میخورند و در مورد آینده ی جنگ و عملیات و گردان و…
صحبت میکنند. اما مانند همیشه نقل مجلس پیش بینی رزم شبانه بعدی است. در اینجا هم رزم شبانه ناگهانی و همراه با فریادهای مسئولان است. هرگاه گردان رزم دارد از تخریب و واحد آموزش لشکر کمک میگیرد. آن گاه رزم تبدیل به خشم می شود و یک آتشبازی درست و حسابی بر پا میشود. خیلی سنگین. از همه طرف آتش میبارد. گالنهای بنزین با مقداری چاشنی، یک انفجار نورانی و پر آتش را باعث میشوند. اصطلاح فوگاز به آن اطلاق میشود و در هر رزم شبانه قریب به 20 فوگاز منفجر میشود. بنابراین جایی برای گریز نیست. باید سریع لباس رزم بپوشی و با تمام تجهیزات و امکانات به خط شوی.
البته رزم شبانه کمتر شده. شاید هر هفته فقط یک رزم داشته باشیم، آن هم برای تجدید آموزش. چون همهی حرفهای لازم برای انجام عملیات در کوهستان و در شب گفته شده و نیروها بارها زیر نور مهتاب و یا در تاریکی مطلق کوهها را بالا و پایین کردهاند. معنای ستون کشی و کوه را دانسته و طرق مختلف آفند و پدافند را آموختهاند. ولی باید تمرین کرد.
رزم شبانه از این جهت خوب است که صبحگاه تعطیل میشود. از طرف دیگر صبحگاه از آن جهت خوب است که آمادگی حفظ میشود. البته هیچ کس از خواب بدش نمیآید. کمیکسالت و یا حمام واجب و… میتواند دلایل خوبی برای صبحگاه نرفتن باشد، ولی کمتر کسی موفق میشود راحت بخوابد. زیرا پیرمردهای دسته و یا خدمتگزاران میخواهند چادر را تمیز کنند و معمولا این استراحتها زهرمار میشود. بعد معلوم میشود که فقط اسم بدنامی صبحگاه نرفتن باقی مانده و جز اندکی خواب چیزی باقی نمانده. تازه وقتی نیروها از صبحگاه و دویدن و ورزش میآیند سر حال و خوشحالاند و هر صبحگاه نرفتهای را مورد هدف قرار میدهند. میگویند و میخندند. اذیت میکنند. شوخی میکنند. و در آخر آقای صبحگاه نرفته کسل و بی حال به همراه آنها بر سر سفره صبحانه مینشیند و با بی اشتهایی غذا میخورد.
اردوگاه خیلی با صفا شده. نیروهای گردان در طول روز برای دیدن دوستان
خود به گردانهای دیگر میروند. مقدار زیادی راه میروند و اگر شانس بیاورند سوار تویوتاهای تدارکات و… میشوند. وقتی به محل مورد نظر میرسند، جای گروهان و دسته را میپرسند و بعد میهمان دوست خود میشوند. میهمانی سادهای است. خیلی وقتها فقط با یک لیوان چای و اگر باشد مقداری میوه یا تخمه، ساده و بی آلایش. از یکدیگر انتظار بی خودی ندارند. وضعیت رادرک میکنند و از حرفهای بچگانه میپرهیزند. حرفها خیلی طولانی نیست و دیدن دوست بهتر از هر چیز دیگر است. گپی زده میشود و بعد باید در زمان مقرر برگشت.
صفای اردوگاه در خلوص و صمیمیت آن است. اختلاف خیلی کم است و اگر باشد گذرا. هیچکس برای دیگری خط و نشان نمی کشد و جز از روی شوخی یکدیگر را هول نمیدهند. البته مشکلات و کمبودها هست و خیلی اوقات باعث ناراحتی بچهها میشود ولی باید ساخت و خدا را شکر کرد. اینجا اردوگاه اسلام است و دشمن با تمام قوا به جنگ ما آمده. ما هم به اندازهی کافی آماده نبودهایم. هنوز هم مشکل داریم. اسلحه کافی نداریم و وسایل مورد نیاز را به زحمت و با پولهای گزاف به دست میآوریم. پس نباید انتظار بیجا داشت. اسلام همیشه مظلوم بوده و شیعه علمدار این مظلومیت.
باید تحمل کرد. این جبهه با جبهههای عادی دنیا فرق دارد. اینجا لشکرگاه سربازان امام زمان (عج) است. حتی اگر 30 هزار نفر در مقابل 72 نفر صف آرایی کنند باید جنگید. اگر تمام احزاب با یکدیگر متحد شوند و بخواهند علیه اسلام مبارزه کنند باید خندق کند و نبرد کرد. کمبودها نمیتواند جلوی رشادتها را بگیرد. نباید از نیروی مادی دشمن هراسید. ما خدا را داریم و آنها هیچ. ما برای خدا میجنگیم و آنها برای خود. خدا به وعدههایش عمل خواهد کرد و یک مؤمن را در مقابل ده دشمن به پیروزی خواهد رساند. چه بسا نیروهای کمی که بر نیروهای زیادی غلبه میکنند.
گاهی اوقات کمبودها منحصر به بودن یا نبودن پوتین و لباس و فلان
تجهیزات است. جنگ سخت است و سختتر پشتیبانی از آن. در تئوری رزم میگویند شش رزمنده باید 10 تجهیز کننده داشته باشد، ولی حالا که نیست نمیتوان اسلام را رها کرد. حالا که پول و امکانات نیست نمیتوان به دیانت خیانت کرد. باید ماند و با وسایل موجود جنگ را اداره کرد.