جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آماده سازی گردان، رزم کوهستانی

زمان مطالعه: 13 دقیقه

از فردا صبح کارها شروع می‏شود. اول حسینیه. نیمی از نیروهای گردان جمع شده و بیل می‏زنند. اول زمین را هموار می‏کنند و سپس با امکانات موجود یک حسینیه‏ی با صفا بر پا می‏کنند. برای نماز جماعت. برای زیارت عاشورا. برای عزاداری. برای تشکیل کلاسهای عقیدتی و نظامی. محراب هم آماده می‏شود و زینت بخش آن یک پتوی سیاه ساده و بی آلایش، بدون گچ کاری و کاشیکاری. با کمترین هزینه.

سه نفر از بچه‏ها هم منبر با استفاده از چهار جعبه مهمات می‏سازند. آنها را

به صورت پله روی هم قرار می‏دهند و جعبه‏ی دیگری را حایل می‏کنند و روی آن را نیز با پتو و پارچه سیاه می‏پوشانند. چندان محکم نیست ولی می‏تواند وزن سبک روحانی گردان را تحمل کند. بعد نوبت زمین صبحگاه است. دور تا دور آن سنگچین می‏شود. اطراف مقر گردان هم پرچمهای مخصوص زده می‏شود و حد و حدود گردان کاملا مشخص می‏گردد. از جمله اولین چیزهایی که آمادگی خود را اعلام می‏دارد، تبلیغات گردان است که پس از نصب بوقها و بلندگوها، اول یک نوحه‏ی با حال از آهنگران می‏گذارد و روح قشنگی به اردوگاه می‏بخشد. البته قبل از تبلیغات گردان ما، گردان کناری شروع به کار کرده و او هم یک سرود دیگر

پخش می کند. چند تابلو هم در محوطه‏ی گردان نصب می‏شود. ولی قبل از آنها یک تابلوی بزرگ و زیبا در مدخل ورودی گردان موقعیت گردان را با نام یکی از فرماندهان بزرگ و نامی مشخص می‏کند و هر کس از جلوی آن عبور کند با دیدن نام آن شهید به راحتی می‏تواند گردان را تشخیص بدهد. تابلوی تدارکات و تسلیحات و تبلیغات و ادوات و گروهانها هر یک با نام یک شهید مزین شده. البته گردان و گروهانها و سایر قسمتها تاکنون شهیدان زیادی تقدیم اسلام کرده‏اند ولی… قدیمی ترین نام شهید انتخاب شده و تقریبا حماسه این شهیدان همیشه ورد زبان نیروهای گردان است و نقل آنها از نیروهای گردان به نیروهای جدید منتقل می‏شود.

خلاصه اردوگاه آماده می‏شود، به طوری که در شب دوم همه منتظر رزم شبانه‏اند. هر روز که می‏گذرد گروهانها آماده‏تر می‏شوند و بیش از گذشته در طول روز به خط می‏شوند.

برای عملیات رزمی به کوهستان می‏روند و هر چند شب یکبار یک خشم سنگین دارند. خشم همان رزم است که به خاطر شدت انفجارها به «خشم» معروف شده است.

چند شبی است که اردوگاه در صدای رزم شبانه گردانها می‏لرزد. هر شب یکی دو گردان بر پا دارند. انفجار فوگاز و شلیک تیر بار تا صبح ادامه دارد و همه خود را برای عملیات بعدی آماده می‏سازند. تو می‏توانی هر روز شاهد ستونهای بزرگ نظامی گروهانها و گردانها باشی که سینه‏ی کوه را می‏شکافند و به بالا صعود می‏کنند. 400 نفر پشت سر یکدیگر. گذر از مکانهای صعب العبور، نیروها با کوه آشنا شده‏اند و می‏دانند ارتفاع یعنی چه؟ بارها و بارها از بلندی به پایین نگاه کرده‏اند. چند بار در کوهستان هدف کمین قرار گرفته‏اند و زخمی شده‏اند. طریقه رهانیدن از کمین را آموخته‏اند. ساختن سنگر در کوه با ساختن سنگر در دشت تفاوت دارد. آنها آموخته‏اند که چگونه می‏توان سنگر را دور زد. عبور از میدان مین و سیم خاردار در کوهستان مشکلتر از جنوب است. تو نمی‏توانی خوب

میدان مین را تشخیص دهی. قابل استتار است. می‏توان هر چیز طبیعی مثل سنگ و بوته و حتی گل را تله کرد.

کوه خیلی خسته کننده است. مقداری که بالا رفتی نفس می‏زنی. دنبال جای پای مناسب می‏گردی. هر بار باید بدنت به طرفی بچرخد. چشمانت باید تو را در راه رفتن کمک کند. بهترین صعود به صورت مارپیچ است. دنبال ستون. با فاصله‏ی مناسب. نه کند و نه تند. همراه دیگران. با تمام تجهیزات اسلحه و کوله پشتی و… در عملیات مهمات هم اضافه می‏شود.

گاهی اوقات که نیروی وسط ستون جا می‏ماند و بین ستون نظامی فاصله می‏افتد به صورت ابتکاری از مارپیچ حرکت کم می‏کند و به قول خودش میان بر می‏زند. این اشتباه است. حتما دلیلی داشته که سر ستون پیچها را به طور کامل طی کرده است. آنگاه بقیه‏ی نیروهای پشت سر با یک سر بالایی تند رو به رو می‏شوند و زود خسته می‏گردند. پس باید در راهپیمایی کوهستان دقت کرد. نمی‏توان برای خود راهی را برگزید.

مدت زیادی راه می‏روی ولی به قله نمی‏رسی. نگاه می‏کنی ولی فاصله زیاد است. همین که از فاصله کم می‏شود و فکر می‏کنی در حال رسیدن به قله هستی، ناگهان یک قله‏ی دیگر پدیدار می‏شود. این کار چند بار تکرار می‏شود. خطای دید است. در کوه نمی‏توان خوب تخمین مسافت نمود. احتیاج به تمرین زیاد دارد.

اکثر بچه‏ها بااجازه مسئولان از شلوار کردی استفاده می‏کنند. چون هم خنک‏تر و هم آزادتر است. شلواری گشاد که به طور عادی پاچه‏هایش تنگ است و مزاحم حرکت نمی‏شود. بعضیها هم شال کردی به کمر می‏پیچند و علاوه بر حمل اسلحه یک چوب دستی هم در دست دیگر می‏گیرند. بدنها هم آماده و ورزیده می شوند. خورد و خوراک هم خوب است. آب و هوای اینجا می‏طلبد. صبحها یک لیوان چای شیرین و چند عدد نان لواش. بین روز چند تکه نان و باقی مانده‏ی غذا. ظهر هم هر چه دادند الهی شکر. برنج و خورشت همراه با نان. بعدازظهر ساعت 5 – 4 هر چه باشد خوش است و شب هم که جای خود دارد.

کتریهای چای هم همیشه آماده است. کار نظامی در کوهستان سنگین و مداوم است و در نتیجه بدن انرژی و غذا می‏طلبد. تازه این مقدار کافی نیست و ای کاش امکانات بیشتری برای تغذیه وجود داشت. ولی همه قانع هستند. خیلی وقتها کنار چادر می‏نشینند و نان خالی می‏خورند. البته غذا هست ولی فقط سه وعده. ولی این جوانها در این آب و هوا و با این عملیات نظامی بیشتر احتیاج دارند. فلذا گاهی به سراغ بلوطها می‏روند و آنها را در آتش می‏اندازند و هنگامی که حسابی سرخ و سیاه شدند، آنها را می‏خورند. مزه‏ی سیب زمین و یا گوشت پخته می‏دهند. خاصیت غذایی آن خیلی زیاد است و یک روستا که کمی آن طرفتر قرار دارد از آنها آرد درست می‏کنند و یک نوع نان محلی و مقوی می‏پزند.

اینجا هم این بلوطها خیلی زیاد و خودرو است و هر دفعه بچه‏ها به یک شکلی آنها را برای خوردن آماده می‏سازند. گاهی در آتش می‏اندازند و گاهی به سیخ می‏کشند.

اول دسته‏ها و سپس گروهان به خط می‏شود.

– از جلو نظام.

– الله.

– خبردار.

– یا حسین.

می‏توان گفت بچه‏ها همرنگ محیط شده‏اند. یعنی خود را خوب با محیط وفق داده‏اند. گروهان تکمیل است و کمبود نیرویش را طی چند هفته گذشته تأمین کرده، یک مسئول گروهان و یک معاون. بر سر هر دسته یک مسئول دسته و یک معاون دسته. در هر دسته دو آرپی جی زن، هر کدام دو نفر کمک آرپی جی. یک تیر بارچی و چهار تک تیرانداز. هر دسته 22 نفر و بعضی‏ها دسته‏ها با چند تک تیرانداز بیشتر عناوین پیک دسته و منشی دسته و… را نیز پر می‏کنند و گاهی دسته‏ها تا مرز 30 نفر هم می‏رسند.

سه دسته وجود دارد به علاوه بی‏سیم چی‏های گروهان و پیک و منشی گروهان حدود 90 نفر می‏شوند. جمعیت زیادی است. وقتی نود جوان در کنار یکدیگر می‏ایستند معلوم می‏شود، گروهان یعنی چه. وقتی سه گروهان 90 نفری همراه با دسته ادوات و تخریب و بهداری گردان و تبلیغات و نیروهای تدارکات در کنار یکدیگر قرار می‏گیرند عظمت گردان کاملا مشهود می‏شود. نزدیک به 400 نیروی رزمنده‏ی دلاور. مطیع و فرمانبر. آماده‏ی جانبازی. اما بشاش و متبسم. با روحیه. شاد. پر انرژی. قوی. آماده. کینه‏ی دشمن در دل. اسلحه به دست. منتظر عملیات. خصوصا هنگامی که مسئول گردان در کنار این جمعیت حاضر می‏شود و به نیروهایش از جلو نظام می‏دهد. برای نیروها خیلی مهم است که مسئول گردان شخصا به نیروها دستور دهد و نوعی افتخار محسوب می‏شود. البته معاون گردان و گروهان دارای جایگاه خاصی هستند ولی مسئول گردان یعنی عزیز، مورد اطمینان تیپ و لشکر، با تجربه و قدیمی، عملیات کرده، نترس، با حیا، مؤمن، دلاور. مسئول گردان یعنی آنکه حرف آخر را می‏زند. معلوم نیست چرا همه دوست دارند به مسئول گردان سلام کنند و لبخند او را از نزدیک مشاهده کنند. حرفهای مسئول گردان یعنی حجت. هر سخنش می‏تواند در چادرها نقل شود و مخاطب به آن مباهات کند. چرا؟ چون او برگزیده شده است. چون قرار است او در عملیات پیشاپیش دیگران حرکت کند. چون قرار است او نیروها را برای نابودی دشمن سازماندهی و هدایت کند. چون او بازمانده‏ی شهیدان است. چون او مردانه در جبهه ایستاده و بر تن، زخم خصم دارد. متواضع است. او حتما باید جذاب و مطمئن باشد. هر حرکت و حرفش از روی دلیل و سند باشد. از خودش حرف بزند. با بالاتر هماهنگ باشد. او نماینده‏ی بالاترین مقام نظامی در جبهه است. لازم نیست از جلو نظامش خیلی بلند و وحشتناک باشد. همین که این صدا از زبان نماینده‏ی جنگ شنیده شد، یعنی اطاعت محض. یعنی دست راست را باید مانند چوب به طرف شانه‏ی سمت راست نفر جلو پرتاب کنی. محکم و کشیده. بدون حرکت. در یک ردیف. منظم.

و هنگامی که خبردار داد باید همزمان با انداختن دستت، بگویی یا حسین. همه با هم. در یک زمان. پاها در یک ردیف و پشت سر نفر جلویی.

گردان به راه می‏افتد. به ترتیب دسته‏ها از مجموعه گردان جدا می‏شوند و دنبال آخرین نفر ستون حرکت می‏کند. بدین ترتیب نیروها در یک ستون به طول حدود 800 متر امتداد می‏یابند. سر ستون از محوطه‏ی گردان خارج شده و در دامنه ارتفاع قرار گرفته ولی هنوز انتهای ستون در سر جای قبلی قرار گرفته و به ستون اصلی ملحق نشده. بالأخره همه در یک ستون مارپیچ قرار می‏گیرند و هر کس پا جای پای نفر جلویی می‏گذارد. از روی سنگها و بوته‏ها عبور می‏کنند و زمان را به زانو می‏آورند. خستگی مأیوس می‏شود ولی اینان همچنان می‏روند. از اردوگاه خیلی دور شده‏اند. ولی باید رفت.

تمرینهای نظامی شروع می‏شود. گروهانها به ترتیب از یکدیگر جدا می‏شوند و با بی سیم مسئول گردان هماهنگ می‏گردند. هر گروهان از راهی و شیاری. فرمانده گردان خودش بالای یک ارتفاع بلند ایستاده و آرایش نیروهایش را کنترل می‏کند. چپ و راست و بنشین و حرکت کن و… همه تمرین می‏شود.

حالا باید این سه گروهان سه کیلومتر آن طرفتر و در نقطه‏ای مشخص به یکدیگر بپیوندند. گروهان یک از شیار سمت چپ. گروهان دو از روی یال پایین و گروهان سه از روی یال بالا. دسته ادوات به همراه سایر نیروهای متفرقه گردان باید از رو به رو برای گمراه کردن دشمن به طرف قله بروند. در این مانور آتش و انفجار وجود ندارد. مهم، اطاعت از فرماندهی به هنگامی است که دسترسی مستقیم به او ندارند. منظره‏های اطراف خیلی زیبا و شگفت انگیز است. کوههای خدا، با پوششی سبز از بوته‏ها و گیاهان وحشی. پیچیده در یکدیگر. هر یک از ارتفاعها دیگری را پشت سر گذاشته و گردن فرازی می‏کند. ولی برای کسی که ساعتها راهپیمایی کرده خوشایند نیست.

نیروها کوچک و کوچکتر می‏شوند. حالا می‏توان سر و ته ستون گروهانها را در یک نگاه مشاهده کرد. گاهی اوقات ستونها در پیچ کوهستان از دیده دور

می‏شوند و نمی‏توانی آنها را به چشم ببینی. بی‏سیم‏ها هم در ارتفاع دچار اشکال شده‏اند. آنتنهای دکلی علم می‏شوند و امواج از میان پستی و بلندیها می‏گذرند و خود را به دستگاه گیرنده و فرستنده می‏رسانند. فرمانده گردان و معاون گردان و چند بی‏سیم چی و پیکها کار را نظاره می‏کنند. گروهان دو یال پایین را اشتباه گرفته و روی یک ارتفاع کوچک دیگر پیش می‏رود. تقصیری ندارد. یالها همه شبیه یکدیگرند و از نزدیک نمی‏توان خوب تشخیص داد. ولی از اینجا و از این بالا همه چیز کاملا دیده می‏شود. کوچکترین اشتباه قابل تشخیص است.

اینجا فرمانده گردان با نشان دادن شیارهای مادی، به نیروهایش دستور می‏دهد که چگونه خود را از همین گودیها و شیارها به دشمن نزدیک سازند و بعد یکباره خود را به قله برسانند. متأسفانه هماهنگی لازم به وجود نیامد و گروهان عجله کرد و زود به نقطه الحاق رسید و این درست نبود، زیرا هماهنگی و نظم از اصول عملیات نظامی است.

فرمانده گردان تلاش زیادی برای ایجاد هماهنگی بین گروهانها انجام می‏دهد و تا حدودی نیز موفق می‏شود ولی راضی نیست. بی‏سیم‏ها کاملا به گوش هستند و «حاجی» کد گردان است.

– احمد احمد، حاجی.

– بله حاجی، صدا رو دارم.

– احمد جان قطب نما رو یکبار دیگر استفاده کن. تو باید به طرف راست مایل شوی.

– حاجی جان، سمت راست یک پرتگاه قرار داره و می‏خوام از بالاتر بپیچم.

– پس دقت کن به اون سنگ بزرگ که رسیدی، موقعیت مناسب رو ایجاد کن.

چند لحظه بعد.

– حاجی، حاجی، طاهر،… حاجی حاجی، طاهر.

– طاهر جان به گوشم.

– حاجی، ما نزدیک هدف شدیم. در ضمن یک روستا اون طرف دیده می‏شه.

چه خوب می‏شد می‏رسیدیم اون بالا یه کمی شیر و نان شیرمال به ما می‏رسید / خنده /

– طاهر خان، لازم نکرده. فعلا دقت کن تا با سمت چپ خودت هماهنگ بشی. وقتی برگشتین می‏گن. شام بهتون بدن / خنده /.

دسته ادوات گم شده. شیارها آنقدر بزرگ است که 40 – 30 نیرو در آن گم می‏شوند و گاهی برای دقایق زیادی حتی نمی‏توانی آنها را ببینی.

تلاش برای صحیح انجام شدن مانور ادامه دارد. گاهی اوقات هم حاجی عصبانی می‏شود و پشت بی‏سیم داد می‏زند. شاید آن طرف صدا را خوب نمی‏گیرند. دو پیک گردان و پنج بی‏سیم‏چی در اطراف حاجی حلقه زده‏اند و امور را به دقت دنبال می‏کنند. بعضی وقتها هم اظهار نظری می‏کنند. معاون گردان هم چند قدم آن طرفتر و لب پرتگاه ایستاده. و دست خود را به کمر زده و خیلی دقیق به گروهانها و نیروها نگاه می‏کند و گاهی از دوربین استفاده می‏کند. بر می‏گردد و با حاجی صحبت می‏کند و اشکال را از گروهان دو می‏بیند. چند دفعه هم غرغر می‏کند.

– حاجی باید با اکبر بیشتر صحبت بشه. شجاع و مطیع هست ولی خیلی صبور و خونسرده. عجله‏ای برای رسیدن به هدف نداره.

– برادر علی، این خودش یک صفت خوب برای یک فرمانده نظامیه. با حوصله کار می‏کنه ولی کارهاش دقیقه. البته شما باهاش حتما صحبت کن.

گفتگوها و تبادل نظر بین فرمانده و معاون گردان ادامه می‏یابد و هر دو در پی بهتر شدن سازماندهی گردان برای انجام یک عملیات دشوار در مناطق کوهستانی غرب هستند.

گروهانها پس از دو ساعت خود را به نقطه تقاطع دو ارتفاع مجاور می‏رسانند و یک خط دفاعی فرضی به وجود می‏آورند.

در یک عمل مناسب نماز به جماعت بر پا می‏شود و بچه‏ها از آذوقه همراه استفاده می‏کنند.

حالا هنگام بازگشت است. گروهانها می‏آیند و دوباره در ستون منسجم قرار می‏گیرند.

ستونی خسته، گرسنه و تشنه. بعد از ظهر هم تمام می‏شود جای خود را به غروب می‏دهد. گردان پس از ساعتها راهپیمایی به اردوگاه باز می‏گردد. یک راهپیمایی به یاد ماندنی، با حضور مسئول گردان.

قرار می‏شود نیروها برای تجدید روحیه سرود بخوانند. معمولا هر گردان و گروهانی که بعد از عملیات نظامی به اردوگاه بر می‏گردد برای نشان دادن روحیه خود، سرود می‏خواند. گردان به دو دسته تقسیم می‏شود.

دسته‏ی اول:

باید گذشتن از دنیا با آسانی (2)

زیبا بود این سان معراج انسانی (2)

دسته‏ی دوم:

با چهره خونین سوی حسین رفتن (2)

زیبا بود این سان معراج انسانی (2)

صداها در کوه می‏پیچد و پژواک آن همه‏ی اردوگاه را مخاطب قرار می‏دهد. خیلی زیباست. بازگشت صدا، بچه‏ها را بر آن می‏دارد که بلندتر فریاد بزنند، با دیدن چادرها صداها چند برابر می‏شود. خوشحالی بر خستگی غلبه می‏کند، و چهره‏های خندان یک بار دیگر در مجموعه گردان جای می‏گیرد. فرمانده گردان از جلو نظام می‏دهد و خسته نباشید می‏گوید و سپس همه رو به قبله سوره‏ی «والعصر» را می‏خوانند.

»برادرها با یک صلوات در اختیار مسئول گروهان!»

و بعد مسئولان گروهانها نیروها را در اختیار خودشان می‏گذارند و هر کس به طرفی می‏رود. عده‏ای راه منبع آب را پیش می‏گیرند و عده‏ای با شتاب به سوی

آفتابه می‏روند. چادرها هم پذیرای اندام خسته رزمندگان می‏شود و تلاوت قرآن قبل از اذان مغرب به جانها روح می‏بخشد و همه را به نماز می‏خواند. «و استعینوا بالصبر و الصلوة…»

بر سر شستن ظرفها همه بر هم سبقت می‏گیرند. نیمه شب خیلی آهسته ظرفها شسته می‏شود. نوبت وجود دارد. شهردار و خادم الحسین تعیین شده‏اند ولی تواضع و ایثار راه را بر نوبت بسته است. هر کس سعی می‏کند بیشتر به دیگران خدمت کند. تو نیز جزو همین عزیزانی. باید دقیق باشی. تنبلی نکنی. ثوابها را جمع می‏کنند. از همین جا خود را آماده می‏کنند. خوب و عزیز می‏شوند و بعد فدایی. خدا هم اینها را انتخاب می‏کند. تو هم باید انتخاب شوی. ظرف بشور. پوتینها را واکس بزن. چادر را تمیز کن. لبخند بزن. اخلاق اجتماعی را رعایت نما. با خدا معامله کن. معلوم نیست تا چه زمان زنده خواهی بود. برای خانواده و دوستانت نامه بنویس و ارادت خود را اظهار کن. دست از کینه‏های قدیمی‏بردار. با صفا باش. فقط حرف نزن عمل کن. دانسته‏های خود را عملی کن.

اینجا جبهه اسلام است و خطاهای تو باعث تضعیف اردوگاه اسلام می‏شود. باید خودت را بسازی. در راه خودسازی قدم برداری. انسانها متأثر از محیط و یکدیگرند و اگر خوب نباشی نمی‏توان انتظار داشت که دیگران خوب شوند. همه باید روی خود کار کنند. رضای خدا را بجوی. تو صادقانه آمده‏ای و یک بسیجی هستی. دنیا در نظرت بی ارزش شده پس از خدا بخواه تا در این راه ثابت قدم بمانی.

در کنار هر چادر محلی برای گردهمایی غیر رسمی نیروهای چادر وجود دارد. معمولا بعد از ظهرها و قبل از نماز مغرب، بچه‏ها در کنار چادرها می‏نشینند و ضمن صحبت با یکدیگر، وسایل چای را فراهم می‏آورند. اجاق صحرایی و یک کتری بزرگ. آب که جوش آمد در کتری کوچکتر، چای دم می‏شود و بعد لیوانهای قرمز پلاستیکی و دسته دار پر از چای می‏شود. همین طور که با یکدیگر صحبت می‏کنند چای می‏خورند و در مورد آینده ی جنگ و عملیات و گردان و…

صحبت می‏کنند. اما مانند همیشه نقل مجلس پیش بینی رزم شبانه بعدی است. در اینجا هم رزم شبانه ناگهانی و همراه با فریادهای مسئولان است. هرگاه گردان رزم دارد از تخریب و واحد آموزش لشکر کمک می‏گیرد. آن گاه رزم تبدیل به خشم می شود و یک آتشبازی درست و حسابی بر پا می‏شود. خیلی سنگین. از همه طرف آتش می‏بارد. گالنهای بنزین با مقداری چاشنی، یک انفجار نورانی و پر آتش را باعث می‏شوند. اصطلاح فوگاز به آن اطلاق می‏شود و در هر رزم شبانه قریب به 20 فوگاز منفجر می‏شود. بنابراین جایی برای گریز نیست. باید سریع لباس رزم بپوشی و با تمام تجهیزات و امکانات به خط شوی.

البته رزم شبانه کمتر شده. شاید هر هفته فقط یک رزم داشته باشیم، آن هم برای تجدید آموزش. چون همه‏ی حرفهای لازم برای انجام عملیات در کوهستان و در شب گفته شده و نیروها بارها زیر نور مهتاب و یا در تاریکی مطلق کوهها را بالا و پایین کرده‏اند. معنای ستون کشی و کوه را دانسته و طرق مختلف آفند و پدافند را آموخته‏اند. ولی باید تمرین کرد.

رزم شبانه از این جهت خوب است که صبحگاه تعطیل می‏شود. از طرف دیگر صبحگاه از آن جهت خوب است که آمادگی حفظ می‏شود. البته هیچ کس از خواب بدش نمی‏آید. کمی‏کسالت و یا حمام واجب و… می‏تواند دلایل خوبی برای صبحگاه نرفتن باشد، ولی کمتر کسی موفق می‏شود راحت بخوابد. زیرا پیرمردهای دسته و یا خدمتگزاران می‏خواهند چادر را تمیز کنند و معمولا این استراحتها زهرمار می‏شود. بعد معلوم می‏شود که فقط اسم بدنامی ‏صبحگاه نرفتن باقی مانده و جز اندکی خواب چیزی باقی نمانده. تازه وقتی نیروها از صبحگاه و دویدن و ورزش می‏آیند سر حال و خوشحال‏اند و هر صبحگاه نرفته‏ای را مورد هدف قرار می‏دهند. می‏گویند و می‏خندند. اذیت می‏کنند. شوخی می‏کنند. و در آخر آقای صبحگاه نرفته کسل و بی حال به همراه آنها بر سر سفره صبحانه می‏نشیند و با بی اشتهایی غذا می‏خورد.

اردوگاه خیلی با صفا شده. نیروهای گردان در طول روز برای دیدن دوستان

خود به گردانهای دیگر می‏روند. مقدار زیادی راه می‏روند و اگر شانس بیاورند سوار تویوتاهای تدارکات و… می‏شوند. وقتی به محل مورد نظر می‏رسند، جای گروهان و دسته را می‏پرسند و بعد میهمان دوست خود می‏شوند. میهمانی ساده‏ای است. خیلی وقتها فقط با یک لیوان چای و اگر باشد مقداری میوه یا تخمه، ساده و بی آلایش. از یکدیگر انتظار بی خودی ندارند. وضعیت رادرک می‏کنند و از حرفهای بچگانه می‏پرهیزند. حرفها خیلی طولانی نیست و دیدن دوست بهتر از هر چیز دیگر است. گپی زده می‏شود و بعد باید در زمان مقرر برگشت.

صفای اردوگاه در خلوص و صمیمیت آن است. اختلاف خیلی کم است و اگر باشد گذرا. هیچکس برای دیگری خط و نشان نمی کشد و جز از روی شوخی یکدیگر را هول نمی‏دهند. البته مشکلات و کمبودها هست و خیلی اوقات باعث ناراحتی بچه‏ها می‏شود ولی باید ساخت و خدا را شکر کرد. اینجا اردوگاه اسلام است و دشمن با تمام قوا به جنگ ما آمده. ما هم به اندازه‏ی کافی آماده نبوده‏ایم. هنوز هم مشکل داریم. اسلحه کافی نداریم و وسایل مورد نیاز را به زحمت و با پولهای گزاف به دست می‏آوریم. پس نباید انتظار بیجا داشت. اسلام همیشه مظلوم بوده و شیعه علمدار این مظلومیت.

باید تحمل کرد. این جبهه با جبهه‏های عادی دنیا فرق دارد. اینجا لشکرگاه سربازان امام زمان (عج) است. حتی اگر 30 هزار نفر در مقابل 72 نفر صف آرایی کنند باید جنگید. اگر تمام احزاب با یکدیگر متحد شوند و بخواهند علیه اسلام مبارزه کنند باید خندق کند و نبرد کرد. کمبودها نمی‏تواند جلوی رشادتها را بگیرد. نباید از نیروی مادی دشمن هراسید. ما خدا را داریم و آنها هیچ. ما برای خدا می‏جنگیم و آنها برای خود. خدا به وعده‏هایش عمل خواهد کرد و یک مؤمن را در مقابل ده دشمن به پیروزی خواهد رساند. چه بسا نیروهای کمی که بر نیروهای زیادی غلبه می‏کنند.

گاهی اوقات کمبودها منحصر به بودن یا نبودن پوتین و لباس و فلان

تجهیزات است. جنگ سخت است و سخت‏تر پشتیبانی از آن. در تئوری رزم می‏گویند شش رزمنده باید 10 تجهیز کننده داشته باشد، ولی حالا که نیست نمی‏توان اسلام را رها کرد. حالا که پول و امکانات نیست نمی‏توان به دیانت خیانت کرد. باید ماند و با وسایل موجود جنگ را اداره کرد.