جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آماده‏ی شهادت

زمان مطالعه: 4 دقیقه

تمام اردوگاه برای عملیات خیز برداشته است. روز از نیمه گذشته و گرمای بعدازظهر کاهش یافته. معلوم نیست وسعت اردوگاه اسلام چقدر است، ولی می‏توان دریافت که هر مسلمانی در اردوگاه آن قرار دارد، از بهترین بندگان خداست. اینجا کمتر از عرفات و مشعر و منی نیست. » کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا » . در اینجا مصداق عینی دارد. این جا محل شناخت و معرفت الهی است. اصلا اینجا هم کربلا است هم عرفات و هم جبهه. باز هم از بالا نگاه کن. بندگان مخلص را می‏بینی که دست از همه چیز شسته و خود را در وادی عشق گم کرده‏اند. اینها از تمام بندها رها شده‏اند و هیچ چیز جلودار حرکت آنها نیست.

آمده‏اند تا جاوید شوند. می‏روند تا جاودانه گردند. هر کدام از اینها به اندازه‏ی یک دشت سبز حماسه می‏آفریند. همه منتظرند و شب را آرزو می‏کنند.

تعدادی از این عزیزان امشب را شب آخر زندگیشان می‏دانند. بسیاری از آنها می‏دانند این آخرین روزی است که می‏بینند و فردا شهید می‏شوند. هر کس به نفس خود آگاه است و می‏تواند خود را در آیینه‏ی لطف خداوندی برانداز کند، و خدا کریم است. امشب سفره‏ای گسترده می‏شود که انبیا آرزو داشتند بر سر این سفره میهمان شوند و از آن توشه‏ای بردارند. و چه انسانهایی که با همه‏ی برو و

بیاهاشان خدا به آنها اجازه نداده است به این سرزمین بیایند و در آن عقب‏ها در تار و پود زندگی مادی گم گشته‏اند و دنیا آنها را غافل کرده است. اینجا اردوگاه اسلام است. اینجا وادی امتحان است. خداوند تبارک و تعالی در این سرزمین بندگانش را امتحان می‏کند. پس استوار و مقاوم باش. پریشان مباش. دل به خدا بند. خود را رها کن. ذکر خدا بگو. یاد مصیبت اهل بیت باش. با کربلا سخن بگو. در این بیابان دنبال قافله‏ای باش که زینب جلودار آن است. بیابانهای مدینه را به یادآور که امامان شیعه در آن کشت می‏کردند و بیل می‏زدند. شهیدانی را تجسم کن که در صدر اسلام خون دادند تا اسلام ناب محمدی به دست تو برسد. امامی را به یادآور که در گوشه‏ی جماران، چشم امید به تو دوخته و لحظه‏ای از دعا برای تو غافل نیست و بر دست و بازوی پرتوان تو بوسه می‏زند. اینجا وادی عشق است. آماده شو. شب نزدیک است. در چند قدمی تو. راهی نمانده. وسایلت را آماده کن. دلت را آماده کن. آماده‏ی پرواز شو. برای انجام فرمان خدا آماده باش. از فرمانده‏ات اطاعت کن. غافل مشو. نترس و سر را به خدا بسپار.

هر کس مشغول تدارک آخرین مراحل کار است و خود را برای نبرد با دشمنان بعثی آماده می‏کند. در داخل سوله‏ها و سنگرها غوغایی است. حالتهای عرفانی بیش از هر چیز توجه انسان را به خود جلب می‏کند. اگر چه نماز خواندن و وصیت نوشتن بازار داغی دارد، ولی زیباترین حالت، مخصوص بچه‏هایی است که آماده پرواز شده‏اند و با چهره‏ای نورانی به دیگران روحیه می‏دهند. حالتی خاص دارند. حرفهای قشنگی می‏زنند. لبخند بر لب دارند و ذکر می‏گویند. عمیق نگاه می‏کنند و دنیا را به بازی گرفته‏اند. در گوشه‏ای تکیه داده و با دیگران مزاح می‏کنند. اصلا قابل وصف نیستند.

می‏روی و گوشه‏ای می‏نشینی. به ساعتی بعد فکر می‏کنی. چه خواهد شد؟ چه باید بکنی؟ عراقیها کجایند؟ ما کجاییم؟ آیا به اندازه‏ی کافی آماده‏ای؟ آیا به مرحله‏ی یقین و توکل رسیده‏ای؟ آیا از مرگ می‏ترسی؟ از جراحت؟ از اسارت چطور؟ آیا آمادگی نظامی داری؟ آیا اسلحه‏ات آماده است؟ آیا تجهیزاتت محکم

و خوب است؟ بقیه را نگاه کن. دیگران خیلی خوشحال‏اند. معلوم است که آماده شده‏اند. عده‏ای هم مشغول آماده شدن هستند.

بهتر است قرآن بخوانی. هیچ چیز زیباتر از تلاوت قرآن نیست. هر سوره‏ای که می‏خواهی بخوان. اما سوره‏ی » واقعه » ، یس و الرحمن با آدم حرف می‏زند. قرآن به انسان دلگرمی می‏دهد.

تو قرآن می‏خوانی و دیگران نیز قرآن می‏خوانند. معلوم نیست چرا دوست داری گریه کنی. خیلی باصفاست. همین طور که قرآن تلاوت می‏کنی صحنه‏های عاشورا از نظرت می‏گذرد و دوست داری بر اباعبدالله الحسین گریه کنی. روحت لطیف شده. خدا به تو اشک روان و سوز دل داده است. بازی دنیا تمام می‏شود و همه در چند قدمی خدا هستند. اگر خدا بخواهد، می‏روی پیش حسین (ع) و اگر نخواهد باید بمانی و منتظر باشی. منتظر عملیات بعدی برای شهادت یا پیروزی. منتظر مهدی (عج(. اگر خدا بخواهد پیروز می‏شوی و اسلام و انقلاب و امام از تو راضی خواهند شد. پس اول باید جنگید. چه شهید بشوی و چه پیروز در هر دو صورت پیروزی.

ان‏شاءالله پیروزی نزدیک است و آن چنان که خدا در قرآن وعده فرموده است نصر و پیروزی نزدیک است. ولی در هر حال هر عملیات احتیاج به شهید دارد و ان‏شاءالله ما جزو شهیدان آن باشیم. چند بار از سنگر خارج می‏شوی و به آسمان نگاه می‏کنی. همچنان ابری است و گرد و غبار فضا را پر کرده. تو چه می‏دانی. شاید این شروع امدادهای غیبی باشد. ان‏شاءالله خدا نشانه‏های قدرت خود را در این عملیات نمایان خواهد کرد. اکثر بچه‏ها قبل از غروب کامل، وضو می‏گیرند و خود را برای – شاید – آخرین نماز آماده می‏کنند. هر چه به غروب نزدیکتر می‏شویم، صدای رفت و آمد و هیاهو در بیرون از سنگر و سوله‏ها بیشتر می‏شود. از قرار معلوم تمام یگانها و لشکرهای عمل کننده از روز پیش خود را به این منطقه رسانده‏اند. و حالا که هوا تاریک می‏شود، از سنگرها بیرون می‏آیند و خود را برای رفتن به نقطه‏هایی از خط مقدم آماده می‏کنند. نماز مغرب و عشاء را

با پوتین می‏خوانیم و شام را به صورت سرپایی می‏خوریم. عده‏ای از بچه‏ها دیگر غذا نمی‏خورند و آب نمی‏آشامند، زیرا معتقدند که باعث ناراحتی در عملیات می‏شود و ترجیح می‏دهند گرسنه باشند.