آزادى مفهومى است که همواره با قید و بند همراه مىشود. به معناى دیگر، در تعریف آن همواره رهایى از قید و بند به آزادى اطلاق مىگردد.
اصولا جایى که قید و بندى نیست، سخن از آزادى معناى نخواهد داشت و به همین دلیل، در مقام سؤال از آزادى، همواره جواب «آزادى از چه چیز؟» مطرح مىشود.
وقتى سخن از آزادى در قاموس فرهنگى امیرالمؤمنین على (ع) مىکنیم، باید اول به این سئوال جواب داد که در نزد ایشان قید و بند به چه چیزهایى اطلاق مىگردد؟ چه چیزهایى انسان را در محدودیت قرار داده و مانع حرکت و رشد او مى شود، تا رهایى از آنها آزادى محسوب شود؟
حضرت على (ع) انسان را موجودى ملکوتى مىشمرد و او را محدود به این دنیا و وابستگىهاى آن نمىدانست. آنچه در دنیا خلق شده براى او بوده است، (1) تا با تسخیر در آنها بتواند انا الیه راجعون را به درستى انجام دهد. از این رو، هر آنچه در این مسیر مانع رشد و تعالى انسان مىشود، از آن به قید و بند یاد مىنمود و رهایى از آن را آزادى اطلاق مىکرد: (و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا(. (2).
در مفهوم اجتماعى نیز حضرت بر این اصل استوار بود که انسان در هر منظرى که باشد، نباید امکان رشد را از او گرفت، چون که رشد و تکامل آدمى به صرف انتخابهاى رفتارى او ممکن مىگردد. مادامى که این انتخابها، باعث تجاوز به حقوق دیگران نمىشد، اجازهى تعدى به کسى نمىداد. به نمونههایى از این رفتارها نگاهى مىاندازیم:
1) نهجالبلاغه، خطبهى 143.
2) نهجالبلاغه، نامهى 31.